این نیزبذگرد!

آیه:

ان مع العسر یسرا.....

بدرستی که قطعا همراه هر سختی آسانی است

خودم نوشت:

روزهای سخت می گذره...

روزهای سخت همیشگی نیست.....

همیشه زمانی میرسه که بالاخره آسمون آفتابی بشه...

آدم کافیه خودخواه نباشه...

خودخواه که نباشی،میبینی تو باهم بودنتون،

سختی ها زودترمیگذره....

درسته؛

وقتی سختی باشه،

دلت میگیره...

زندگی روشونه هات سنگینی میکنه،

ولی همه چیزمیگذره!

همه چیــز!

به قول یه دوستی:

این نیز بذگرد!!!!!

پ.ن:امتحاناتموم شد خداروشکر....فعلا تو استراحتم....واقعا روح وروانم نیازبه آرامش داره...

دعا:

خدایا،

دستمون رو ول نکن.....

آهنگ:

گلِ گلخونه ی من ازعارف.....


دانلود گلِ گلخونه من



:)+اگه متن رو نمیتونی بخونی وفقط تیترپست ها برات میاد،برام کامنت بذار!

+حدیث:

:امام سجاد(ع):

اِلهى ... فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ اِلاّ بِذِكْراكَ وَ لا تَسْكُنُ النُّفوسُ اِلاّ عِنْدَ رُؤْياكَ؛
 

خداوندا، دل‏ها جز با ياد تو آرام نمى‏گيرد و جان‏ها جز با ديدن تو، به آرامش نمى‏رسد.


+خودم نوشت نداریم!!!!!__حرفای من داریم!!!!!!!:))

سلام به دوستان خودم!!

آقافصل امتحانات رسید!

درحال حاضریه امتحان دادیم،به حول وقوه ی الهی بیست میشویم!

ولی چن تا مونده که فک کنم امی بخورده مارِ شیرِ ازامی دماغ بیرون کِشِنه!!!(ترجمه:شیری رو که ازمادرخوردیم،روازدماغمون میکشه!!!!!،کنایه ازسخت بودن)

من تا17فرجه دارم،بعدیه روز خونه،بعد19امتحان،بعدیه روز تعطیل وبعدش سه روز وحشتناک امتحان داریم،22،21و23دی،پشت هم امتحان داریم،دودرسی که خیلی سختن وقت براش نذاشتن!!!!!یعنی پژوهش عملیاتی واصول کنترل وتنظیم بودجه!!!

خب ناله زدن ها رو بذاریم کنار!

غرض ازتایپ این متن وخوردن مخ شما این بود که بگم،من تا23-24درگیراین امتحاناتم،برای همه ی دانشجوها دعا کنین که سخت نیازمندیم!!!والا!!

بنابراین من تواین روزها کمترمیام،سعی میکنم برسم وجوابتون رو بدم ولی اگه دیرجواب دادم به بزرگی خودتون ببخشین!!!!!

این هفته خودم نوشت نداریم،چون اصن مخم نمیکشه که بنویسم!!!!!!

+دعا:

خدایا؛

همه ی بروبچه هایی که امتحان دارن...چه دانشگاه وچه مدرسه...موفق وسربلندکن....

همه ی ما رو هم،توامتحان زندگی سربلندکن....


+آهنگ:

یه آهنگ قدیمی سنتی،شمع وپروانه...واقعا گوش کردنش می ارزه....


دانلود آهنگ شمع وپروانه



دوست داشتـن
همان "سرباز" وظیفـه ای ـست ؛
که با اسلحـهِ احساس روی
برجِ دیدبانـی
می ایستد
و نمیگذارد جُز «من» ،
کسـی واردِ حیطه ـی خیالَت شـود .